همیشه
به انتهای گریه که می رسم
صدای سادۀ فروغ، از نهایت شب را می شنوم
صدای غروب غزال ها را
صدای بوق بوق نبودن تو را در تلفن!
آرام تر که شدم،
شعری از دفاتر دریا می خوانم
و به انعکاس صدایم
در آیینۀ اتاق
خیره می شوم
در برودت این همه حیرت
کجا مانده ای آخر؟؟
(یغما گلرویی)