پنج شنبه 18 مهر 1392 ساعت 21:50 |
بازدید : 744 |
نوشته شده به دست Kûçer |
(نظرات )
روي تخته سنگي نوشته شده بود : اگر جواني عاشق شد چه کند ؟ من هم زير آن نوشتم : بايد صبر کند . براي بار دوم که از آنجا گذر کردم زير نوشته ي من کسي نوشته بود : اگر صبر نداشته باشد چه کند ؟ من هم با بي حوصلگي نوشتم : بميرد بهتر است . براي بار سوم که از آنجا عبور مي کردم ، انتظار داشتم زير نوشته من نوشته اي باشد ، اما ... زير تخته سنگ ، جواني را مرده يافتم !
پنج شنبه 18 مهر 1392 ساعت 21:6 |
بازدید : 763 |
نوشته شده به دست Kûçer |
(نظرات )
زیبا نبود زندگی و به مرگ چیزی نمی گفتم مبادا بگریزد و برنگردد . ثانیه ها با كفش فقیرانه از بغلم می گذشتند . عمر ...استخوان شكسته ی در گلو مانده بود . زیبا نبود زندگی تو زیبا كردی و من دیدم مرگ را كه بر نُك پا به تاریكی می گریخت .